
زمان تقریبی 4 دقیقه
تا به حال درباره IQ یا بهره هوشی چیزی شنیدید؟ درباره هوش هیجانی چطور؟ چقدر درباره چیزی که باعث تیک عصبیتون میشه میدونید؟ چقدر در پیشبینی رفتار دیگران، یا حتی پیش بینی رفتارهای خودتون مهارت دارید؟ چقدر از چیزهایی رو که گمان میکنید درباره روانشناسی می دونید، غلطه؟ بیاید چندتا از رایجترین افسانههای روانشناسی رو بررسی کنیم.
شاید این رو شنیده باشید که وقتی حرفی از روانشناسی به میون میاد، تقریبا همیشه از کتاب “مردان مریخی و زنان ونوسی” یاد میشه. اما واقعا زنان و مردان چقدر با هم فرق دارند؟ بیاید بعضی موارد رو بررسی کنیم. تا متوجه بشیم در کدوم موارد، مردان و زنان واقعا متفاوت عمل می کنند. مثلا هر روانشناسی به شما میگه مردان از نظر هوش فضایی نسبت به زنان بهترند (به محیط مسلط ترند و فواصل را بهتر تشخیص میدهند)؛ بنابراین کارهایی مثل نقشه خوانی و… را بهتر انجام میدهند، اما از لحاظ آماری میزان این تفاوت خیلی کمه . یا این که زنان در زبان و دستور زبان از مردان بهترند. اگر به نمودار آزمون دستور زبان استاندارد شده ای نگاه کنید میبینید که مجددا، بله متوسط خانمها بهترند، اما آمار بسیار نزدیکند .
یا وقتی کیک میپزید ترجیح میدید که از کتاب آشپزی عکسدار استفاده کنید یا کسی داشته باشید که با او درباره پختن کیک صحبت کنید؟ یا هرچی پیش آید خوش آید؟ اگه الف، معنیش اینه که شما یاد گیرنده بصری هستید و وقتی اطلاعات به صورت تصویری ارایه بشه، بهتر یاد میگیرید. اگه گفتین گزینه ب، معنیش اینه که یادگیرنده شنیداری هستید که وقتی اطلاعات در قالب شنیداری باشه بهتر یاد میگیرید و اگه گفتین گزینه ج، معنیش اینه که شما یادگیرنده عملی هستید که بهترین نحوه یادگیریتون وقتیه که شما خودتون درگیر کار باشید و با دستهاتون مشغول به کار میشید.
در اصل اینها تماما باورهای عمومی غلط است.این روشهای یادگیری ساختگیه.
در مطالعات آزمایشی که شدیدا کنترل میشوند، وقتی به افراد یادگیرنده اصولی برای آموختن داده میشه، چه با روش ترجیحی خودشون و یا یک روش متضاد، هیچ تفاوتی در میزان اطلاعاتی که این افراد حفظ میکنن دیده نمیشه. اگه برای لحظهای دربارهاش فکر کنید، خیلی بدیهیه. کاملا مشخصه که بهترین قالب ارایه اطلاعات، تنها به شما بستگی نداره بلکه به چیزی که قراره یاد بگیرید هم مربوطه. مثلا آیا میتونید فقط و فقط با گوش دادن به کسی که به شما میگه چی کار کنید، بدون هیچ تجربه عملی رانندگی یاد بگیرید؟ آیا معادلات همزمانی رو فقط با گفتگوی توی ذهنتون و بدون نوشتنشون میتونید حل کنید؟ آیا میتونید برای اصلاح آزمونهای معماریتون از رقص مدرن استفاده کنین با این توجیه که شما یادگیرنده حرکتی هستید؟ نه! کاری که برای یادگیری باید انجام بدید، مطابقت دادن دادهها با شکل ارایه اونهاست، نه مطابقت با خودتون.
باورهای عمومی میگه چپ مغزها استدلالی هستند و برای حل معادلات مناسبن و راست مغزها خلاقترند، پس راست مغزها در موسیقی بهترند.
اما این هم اشتباه است چرا که تقریبا همه چیزهایی که انجام میدید شامل همکاری همه قسمتهای مغزتون با هم میشه، حتی عادیترین کار مثل یه مکالمه معمولی. در هر حال شاید یه علت باعث پایداری این باور اشتباه شده و اونم اینه که ذرهای حقیقت در اون وجود داره. نسخهی مرتبط با این تصور اینه که چپ دستها خلاق تر از راست دستها هستند، که این با عقل جور درمیاد چون هر نیمه مغز، دست جهت مخالفش رو کنترل میکنه؛ پس افراد چپ دست قسمت راست مغزشون نسبت به قسمت چپ مغزشون کمی فعالتره و گمان میره که سمت راست مغز خلاقتره.
این موضوع که به خودیِ خود افراد چپ دست خلاقتر از راست دستها هستند حقیقت نداره. واقعیت اینه افرادی که مسلط به هر دو دست هستند، یا افرادی که برای کارهای مختلف از دو دست استفاده میکنند، از تکدستها خلاقترند، چراکه دودستی بودن مستلزم داشتن ارتباط و همکاری زیاد هر دو سوی مغز با هم است. این باور اشتباه یعنی خلاقیت چپ دست ها ناشی از واقعیت دودستی بودنه که بین چپ دستها نسبت به راست دستها معمولتره. پس ذرهای از حقیقت در ایده چپدستِ خلاق وجود داره، اما نه خیلی.
یک اشتباه مرتبط هم که احتمالا به گوشتون خورده اینه که ما فقط از ۱۰ درصد مغزمون استفاده میکنیم. این هم یک باور پوچ است. تقریبا همه کارهایی که انجام میدیم، حتی در طول عادیترین کار روزمره از همه مغزمون استفاده میکنه.
گفته شده که بیشتر ما نمیتونیم از قدرت مغزیمون اونطوری که باید استفاده کنیم. پس برای افزایش قدرت مغزیمون چی کار می تونیم بکنیم؟ شاید بتونیم یه قطعه خوب از موتزارت رو گوش بدیم. این باور عمومی میگه که گوش دادن به موسیقی موتزارت، باهوشترتون میکنه و عملکردتون رو در آزمونهای IQ بهتر میکنه. چیزی که در مورد این باور جالبه اینه که ذره ای از حقیقت در اون وجود داره. پژوهش اصلی دریافته که شرکت کنندگانی که برای چند دقیقه موتزارت میشنیدند بعد از اون در آزمون IQ بهتر عمل میکردند در مقایسه با شرکت کنندگانی که فقط در سکوت نشسته بودند.
اما در ادامه مطالعه دیگهای روی افرادی رو که موتزارت دوست داشتند و گروه دیگهای از افراد که هوادار داستانهای ترسناک استفن کینگ بودند انجام شد و برای افراد، موسیقی و داستانی رو که به اون علاقمند بودند رو پخش کردند. افرادی که موسیقی موتزارت رو به داستان ترجیح می دادند با شنیدن موسیقی موتزارت، افزایش IQ بیشتری کسب کردند نسبت به زمانی که داستانهای ترسناک گوش میدادند، اما کسانی که داستانهای ترسناک رو به موسیقی موتزارت ترجیح میدادند با شنیدن داستان های ترسناکِ استفن کینگ رشد IQ بیشتری نسبت به موسیقی موتزارت داشتند. در حقیقت گوش دادن به چیزی که ازش لذت می برید قدرتتون رو زیاد میکنه و یه رشد موقت IQ در محدوده کوچکی از کارها به شما میده. هیچ نظری وجود نداره که گوش دادن به موسیقی موتزارت، یا مثلا داستانهای استفن کینگ، میتونه در طولانی مدت باهوشترتون کنه.
باور غلط بعدی زمان کوتاهی بین جامعهشناسان پخش شد، اینکه ترجیحات ما در انتخاب یک شریک عاشقانه محصول فرهنگ ماست.
اما در واقع اطلاعاتی که داریم این موضوع رو تایید نمیکنه. یک پژوهش مشهور، مطالعه اجمالی روی مردم ۳۷ فرهنگ مختلف از سرتاسر جهان انجام داده، از آمریکاییها تا زولوها (زولوها قبیله ای از اقوام افریقای جنوبی هستند)؛ در این باره که برای انتخاب شریک جنسی به دنبال چی هستن. در تک تک فرهنگها در سراسر دنیا، مردان به نسبت زنان اهمیت بیشتری به جذابیتهای فیزیکی شریکشون میدادند و همچنین در هر فرهنگ، غالبا زنان اهمیت بیشتری به جاهطلبی و قدرت درآمد بالا میدادند. همچنین در تمام فرهنگها مردان، زنانی رو ترجیح میدادند که از خودشون جوانتر بودند و متوسطش تقریبا دو و نیم سال کوچکتر بود. همچنین در همه فرهنگها زنان، مردانی رو ترجیح میدادند که بزرگتر از خودشان بودند، متوسط حدود سه و نیم سال بزرگتر از خودشان.
و اما فراگیرترین باور غلط اینه که روانشناسی مجموعهای از نظریههای جالبه. این موضوع حقیقت نداره. کاری که باید بکنیم ارزیابی تئوری های روانشناسیه و اینکه چه پیشبینیهایی انجام میدهند، خواه این باشه که گوش دادن به موتزارت باهوشترتون میکنه، یا اینکه وقتی که اطلاعات با روش یادگیری ترجیحی شما ارائه میشه، بهتر یاد میگیرید. همه اینا پیشبینیهای تجربیِ قابل آزمونه و تنها راهی که میتونیم پیشرفت کنیم اینه که این پیش بینیها رو با دادههای واقعی در شرایط شدیدا کنترل شدهی آزمایشهای تجربی مورد آزمون قرار بدیم. و امیدوار باشیم بفهمیم کدوم یک از نظریهها به خوبی قابل اتکا هستند و کدوم یکی فقط یک افسانهاند.