
زمان تقریبی 1.5 دقیقه
شما یک عضو عالی رتبه ارتش مستقر در جنگ ایران و عراقید که در قبال زندگی صدها مرد و زن مسئول هستید و پایگاه شما مورد حمله قرار گرفته است. انفجار گلوله های خمپاره شما را احاطه کرده است. در میان گردوغبار و دود به سختی می توانید چیزی ببینید، شما حداکثر تلاش خود را در جهت کمک به زخمیها میکنید و سپس سینه خیز به سمت یک پناهگاه نزدیک میروید.
در عین هوشیاری نسبت به وضعیت موجود گیج شده اید, در حالی که به پهلو دراز کشیده اید تلاش میکنید بفهمید چه اتفاقی افتاده است وقتی به خودتان میآیید یک چهره خونین میبینید که به شما خیره شده. تصویر وحشتناکی است، اما سریعاً به خودتان میآیید و میبینید این احساسات واقعیت نداشته است.
این حالت به دفعات در طی روز و در خواب برایتان اتفاق می افتد و از آنجایی که میترسید شغلتان را از دست بدهید این موضوع را با کسی در میان نمیگذارید یا از ترس اینکه مبادا ضعیف به نظر برسید. شما از مدتها پیش شروع به دیدن تصاویر دردناک جنگ کردهاید که معمولاً با نام اختلال استرس پس از سانحه و آسیب تروماتیک مغزی خوانده میشوند.
نوه یکی از بازماندگان جنگ تعریف میکرد زمانی که دختر نوجوانی بوده، هر تابستان به دیدار مادر و پدر بزرگش میرفتهاند. پدر بزرگش اولین کسی بود که تاثیر جنگ بر روان انسانها را به او نشان داد. او درست در زمانی که به عنوان نیروهای مدافع در جنگ خدمت میکرد، هنگامی که به دلیل اصابت گلوله با گردنش نمیتوانست فریاد بزند، از دید همرزمانش دور ماند و بعدها به سختی نجات پیدا کرد.
در مورد اختلال PTSD بیشتر بدانید.
سال ها بعد که زخمهای جسمانی وی بهبود پیدا کردند و به خانه بازگشت، به ندرت از تجربیات جنگی برای آن ها در طی روز تعریف می کرد. اما راوی این داستان شب ها صدای ناسزا گفتن او را که از اتاقش در پایین سالن میآمده میشنیده است. طی روزها هنگامی که میخواسته به اتاقش وارد شود خودش را معرفی میکرده و مراقب بوده تا او را تحریک نکند یا نترساند. پدربزرگش روزهای باقی مانده را زندگی میکرده، اما گوشه گیر، کم حرف بوده و هیچوقت راهی برای بیان احساساتش پیدا نمیکرده، در حالی که خانواده اش هیچ راهی برای کمک به وی نمی شناختند.
ما در تاریخ جنگ نامهای مختلفی برای استرس پس از سانحه داشتهایم برای مثال: موجی شدن، حمله های عصبی، شوک حمله و یا نگاه های خیره به اطراف.
با پیشرفت تکنولوژی و روشهای پزشکی تصویر برداری مغزی ما امروزه می دانیم که پس از تجربه شخص از تروما در ناحیه بروکا یا به عبارت دیگر در ناحیه گفتار و زبان مغز یک بخش خاموش ایجاد می شود. این تغییرات فیزیولوژیک، یا این ترور خاموش گاهی با انگ همراه است، یا ترس از قضاوت مردم یا سو تعبیرها و احتمال باز پس گرفتن وظایف محول شده به آن ها. در صورت ادامه این عدم آگاهی نسلی پس از نسل دیگر، راه انزوا و صحبت نکردن در مورد تجاربشان را پیش خواهند گرفت و در تنهایی رنج می برند.