نمونه موفق اضطراب و افسردگی

عکس مربوط به نمونه موفق اضطراب و افسردگی

اضطراب و افسردگی در من

چند ماهی بود که احساس می کردم روحیه ام نسبت به قبل تغییر کرده است. خیلی زود عصبی می شدم، تحملم خیلی کمتر از قبل شده بود و به محض رخ دادن اتفاقی غیرمنتظره، به شدت از کوره در می رفتم، به حدی که دیگران از شدت عصبانیت من تعجب می کردند. احساس می کردم تمرکزم را کاملا از دست داده ام، پرخور و پرخواب شده بودم و با وجود خواب کافی و حتی بیشتر از حد معمول، انرژی کافی طی روز نداشتم و دائم خسته بودم. احساس غمگینی شدیدی داشتم و هیچکدام از کارهای سابق خوشحالم نمی کرد. بی دلیل به گریه می افتادم و در حین صحبت با دیگران، احساس بغض در گلو داشتم. با وجود همه اینها، مجبور بودم به موقع سرکار حاضر شوم و فعالیت های روزمره ام را کما فی السابق و با همان کیفیت قبل انجام دهم. انجام کارهای خانه ـ از قبیل آشپزی، نظافت خانه، شستن لباس ها و … ـ هم بخشی دیگر از وظایفم بود که اصلا حوصله انجامشان را نداشتم. سر و صدا کردن بچه ها و صدای تلویزیون کلافه ام می کرد و به نظر می رسید نسبت به صدای بلند حساس تر از قبل شده ام. مدیریت این حجم از کار واقعا برایم دشوار و شکنجه آور بود، ولی برای حفظ موقعیت شغلی و جایگاهم در خانواده چاره ای نداشتم جز اینکه هرطور شده خودم را سرپا نگه دارم. در روابط اجتماعی ام ضعیف شده بودم و حوصله حرف زدن با هیچ فردی را نداشتم. هیچ کدام از کارهایم را به طور کامل انجام نمی دادم و همیشه کارها را به روز دیگری موکول می کردم و روز دیگر هم، آن کار را انجام نمی دادم.

هیچوقت زندگی را اینقدر تاریک و پوچ ندیده بودم. انگار به آخر خط رسیده بودم و هیچ امیدی باقی نمانده بود. گاهی وقت ها فکر می کردم کاری کنم که از این زندگی خلاص شوم، اما وقتی به بچه ها و همسرم فکر می کردم، منصرف می شدم. آرزو می کردم کاش می شد مثل سابق از بودن کنارشان لذت ببرم و زندگی شاد و رضایت بخشی داشته باشم.

یک روز که اتفاقی تلویزیون تماشا می کردم، شنیدم که روانپزشکی درخصوص افسردگی و علائم آن صحبت می کرد. وقتی دقیق تر به صحبت هایش گوش دادم، متوجه شدم خیلی از نشانه هایی که بیان می کند دقیقا در من وجود دارند. انگار داشت وضعیت مرا توصیف می کرد! کمی در مورد شرایطم دچار نگرانی شدم، اما از طرفی با توجه به گفته های دکتر امیدوار بودم که درمان مشکلم که به افسردگی شبیه بود، خیلی پیچیده و سخت نخواهد بود و البته افراد زیادی هستند که در طول زندگی شان علائم افسردگی را تجربه می کنند.

با جستجو از طریق اینترنت، شماره کلینیک آتیه را پیدا کردم و برای جلسه کمیسیون تشخیص وقت گرفتم.

ZP5A9928

در جلسه کمیسیون که متشکل از چند روانپزشک و روانشناس بود، در مورد علت مراجعه من سوال شد و شرح حال دقیق و جامعی از شرایطم شامل خلق و خو، وضعیت غمگینی، بی لذتی که اخیرا تجربه اش می کردم، نا امیدی و درماندگی نسبت به همه چیز، تحریک پذیری و زود از کوره در رفتن، وضعیت خواب، اشتها، اضطراب و نگرانی، کیفیت روابطم با همسر، فرزندان و همکاران و عملکردم، وضعیت شغلی ام و سر کار رفتنم در مدت اخیر گرفته شد. همچنین در مورد انتظاراتی که از درمانم داشتم، پرسیده شد. بعد از مشورتی که اعضای کمیسیون تشخیص با هم داشتند، و با انجام تست های همیلتون( HAMILTON) که افسردگی و اضطراب را می سنجید، و نقشه مغزی یا QEEG که در مورد فعالیت امواج مغزی و نورون ها یا سلول های مغز، اطلاعات کاملی را به متخصصین می دهد، و همچنین CANTAB (که تست مربوط به توجه وتمرکز است) به من توضیح دادند که علائم موجود، حاکی از وجود حالت افسردگی است و از آنجایی که مدت زمان زیادی از شروع این علائم نمی گذرد، شروع هرچه زودتر درمان می تواند روند بهبودی را با سرعت بیشتری پیش ببرد. هرچند که من از اضطراب هم شکایت داشتم، ولی به من توضیح دادند که وجود اضطراب و نگرانی، یکی از نشانه های اختلال افسردگی نیز می تواند باشد و با بهبود علایم افسردگی، نگرانی و دلشوره نیز کمتر خواهد شد.

سپس مرا به بخش خلقی کلینیک آتیه برای چکاپ با مدیر بخش ارجاع دادند. در آن قسمت، مدیر بخش خلقی در مورد افسردگی و شرایط من توضیحات بیشتری داد و در ادامه درمان هایی که بتواند تاثیر مثبتی روی علایم افسردگی ام داشته باشند، به من معرفی کردند. ایشان درمورد درمان rTMS که یک روش درمانی تکنولوژیک برای درمان افسردگی است توضیح دادند و گفتند که در این درمان، روی امواج مغزی من که دچار کم کاری یا پرکاری شده اند کار می شود و این بدکارکردی ها تنظیم می شود.

rtms2

در نتیجه این جلسات، افسردگی و علایم خلق پایین از بین خواهد رفت و من احساس شادی و لذت بیشتری خواهم کرد، انرژی ام بیشتر می شود و ناامیدی ام نسبت به همه چیز کمتر خواهد شد، اضطراب تا اندازه زیادی کاهش می یابد و خواب و اشتهایم به حالت نرمال فعالیت خود نزدیک تر خواهد شد. علاوه بر این، این امید را هم به من دادند که در جلسات درمان، می توان از طریق یک روش دیگر، روی تمرکز و توجه من نیز تا حد زیادی کار کرد. مدیر بخش در کنار درمان rTMS توصیه کردند که حتما جلسات هفتگی روان درمانی را برای پیشبرد سریع تر درمان آغاز کنم تا در این جلسات، روی مسائل روان شناختی از قبیل اعتماد به نفس پایین و نگرانی هایم کار شود، یاد بگیرم که چگونه هیجان هایم را کنترل و مدیریت کنم و بتوانم ریشه به وجود آمدن افسردگی یا هر علایم دیگری را با کمک روان درمانگر از بین ببرم.

جلسات درمانی rTMS و روان درمانی را شروع کردم. با پیش رفتن همزمان درمان ها، به تدریج احساس بهتری در مورد خودم پیدا می کردم. روابطم با همسر و فرزندانم خیلی تغییر کرده بود و همکارانم دیگر از عصبی شدن گاه و بیگاهم و عدم تمرکزم در انجام کارها شکایت نمی کردند. کم کم احساس می کردم از فعالیت های سابق لذت می برم و انرژی کافی برای انجام کارهایم داشتم. احساس غمگینی نداشتم. دیگر در زمان عصبانیت یا ناراحتی پرخوری نمی کردم و به خواب پناه نمی بردم، چون راهکارهای مدیریت هیجاناتم را یاد گرفته بودم. زندگی برایم امیدبخش تر از گذشته شده بود و احساس سرزندگی دوباره می کردم. احساس می کردم که می توانم به تنهایی کارهایم را انجام دهم و نیاز به فرد دیگری برای انجام کارهایم نداشتم. علایم بهبودی و حس خوب بهتر شدن را در خودم می دیدم و انگیزه ام برای ادامه درمان و انجام کارهایم بیشتر شده بود. متخصصین در آتیه به من پیشنهاد دادند که روان درمانی را ادامه دهم و درمان rTMS را در ماه های آینده به صورت متناوب برای جلوگیری از علایم عود بیماری ام داشته باشم.

توضیحات مدیر کلینیک:

ایشان با شکایت علایم خلقی شامل خلق پایین و بی حوصلگی در انجام تمامی امور و فعالیت های روزمره، غمگینی، انرژی پایین، اضطراب و بیقراری، تحریک پذیری و پرخاشگری، خواب و اشتهای به هم ریخته، عدم توانایی در ارتباط برقرار کردن و … با تشخیص افسردگی در کمیسیون تشخیص و توسط متخصصین وارد درمان شدند. بعد از کمیسیون و ارجاع به کلینیک خلقی، ایشان را ویزیت کرده و درمان های rTMS (تکنولوژیک) و روان درمانی را برای ایشان در نظر گرفتم. 20 جلسه TMS و تعدادی جلسات روان درمانی برایشان در نظر گرفته شد. حین درمان شرایط و علایم ایشان چک می شد و اگر نیاز به تغییر در پروتکل TMS بود، اعمال می شد. دایما از درمانگر TMS و روان درمانگرشان در مورد شرایط ایشان سوال می شد و اگر نیاز به چک شدن توسط روانپزشک نیز وجود داشت، ایشان را به روانپزشک ارجاع می دادم. بعد از انجام و اتمام جلسات TMS تا اندازه زیادی علایم افسردگی از قبیل انرژی پایین، بی حوصلگی، بی حالی، غمگینی و بی لذتی، خواب آشفته، اضطراب و بیقراری و شلوغی فکر کمتر شده بود و یک سری از علایم نیز هنوز وجود داشت که نیاز به مداخلات دیگری از قبیل روان درمانی برای برطرف شدن کامل علایم، داشت.

با بررسی نقشه مغزی ایشان که مشاهده می کنید و تست های افسردگی و اضطراب و همچنین توجه و تمرکز، مراجع در این تست ها بهبودی نمرات را نشان می دهد که نشان دهنده بهبودی در علایم فرد می باشد. همچنین در نقشه مغزی ایشان در تمامی امواج بهبودی نسبی را می بینیم که نشان دهنده بهبودی در خواب، تمرکز و حافظه کوتاه مدت، افسردگی، اضطراب و شلوغی فکر می باشد. این امواج شامل دلتا که مربوط به امواج خواب، امواج آلفا که مربوط به خلق و آرامش و امواج بتا که مربوط به اضطراب و شلوغی فکر است، می باشد. در در جلسه پایانی علاوه بر توضیح این تست ها، به مراجع توضیح داده شد که جلساتی دیگر از rTMS برای جلوگیری از علایم عود و برگشت بیماری و نگهداری علایم بهبود یافته را در ماه های آینده پیگیری کند و تمام علایم تجربه شده را هر ماه یا به صورت دوماهه با متخصص مربوطه یا با خودم از طریق تماس های تلفنی که با ایشان برقرار می گردد، در میان بگذارد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *