مروری بر شگفتیهای نوروساینس
نوروساینس چه تاثیری بر رفتار فرد میگذارد؟
مغز انسان بسیار شگفتانگیز است. ما به کمک آن میتوانیم نوستالژیهای کودکیمان را به یاد آوریم، شبها در تاریکی کورمال کورمال تا آشپزخانه برویم و با شنیدن یک بیت شعر از حافظ شیرازی آن را حفظ کنیم. تمام این توانمندیهای پیچیده در ما انسانها وجود دارد، اما گاهی آن قدر به آنها عادت کردهایم که در نظرمان بیاهمیت جلوه میکنند. با این حال، در طول تاریخ معاصر زندگی بشر، داستانهای باورنکردنی زیادی از توانمندیهای خاص مغزی در افراد گوناگون شنیدهایم که نمیتوان به آسانی از کنارشان عبور کرد. با نگاهی به تاریخ علوم اعصاب و روانشناسی به چند نمونه از این موارد برمیخوریم.
5 مورد از عملکردهای نوروسانس کدام است؟
۱- مردی که همه چیز در حافظهاش ثبت میشد!
در فیلم «مرد بارانی» محصول سال ۱۹۸۸، داستین هافمن نقش یک فرد مبتلا به اوتیسم با حافظهای فوقالعاده را بازی کرد. این فیلم الهام گرفته از زندگی واقعی مردی به نام کیم پیک بود. مردی که گفته میشد ۹۸ درصد از مطالبی را که یاد میگرفته، برای همیشه به خاطر میسپرده است. هر چند که او با برخی مشکلات مغزی فراتر از اوتیسم متولد شده بود و این موانع باعث میشد تا نتواند برخی فعالیتهای حرکتی و ذهنی را به خوبی انجام دهد، اما توانمندی زیادی برای حفظ کردن اطلاعات داشت. او میتوانسته چند صفحه از کتابی را بخواند و برای همیشه آن را به خاطر بسپارد؛ بر اساس شنیدهها، او تا سال ۲۰۰۹ که فوت کرد بیش از ۱۲۰۰۰ جلد کتاب خوانده بود!
اما چطور ممکن است؟ کارشناسان معتقدند که این امر ممکن است به دلیل تخریب جسم پینهای مغز رخ دهد. جسم پینهای دستهای از نورونهای رابط هستند که دو نیمکره مغز را به یکدیگر متصل میکنند. به همین دلیل، کیم پیک نمیتوانسته به آسانی مسواک بزند و یا لباسش را به تنهایی بپوشد. از سوی دیگر، این ناهنجاری مغزی میتواند عاملی شود تا هر نیمکره جدا از نیمکره دیگر فعالیت کند و به توانمندیهای خارقالعادهای دست پیدا کند؛ به طوری که اگر توسط جسم پینهای با یکدیگر ارتباط داشتند، هرگز این امر محقق نمیشد.
۲- زنی که همه را شبیه اژدها میدید!
تصور کنید به چهره یکی از دوستانتان خیره شدهاید، سپس صورتش شبیه اژدهای پادشاه شب در سریال بازی تاج و تخت میشود! برای ما حتی تصورش هم ترسناک است. اما این دقیقاً چیزی است که یک زن در تمام طول عمرش تجربه کرد. او چهره هر یک از اطرافیانش را تشخیص میداد، اما پس از چند دقیقه صورتشان در نظرش کریه و بدقواره، گوشهایشان نوکتیز، دهانشان شبیه پوزه، پوستشان شبیه سوسمار و چشمهایشان آبی میشد. محققان در یکی از مقالهها این پدیده را «prosopometamorphopsia» معرفی کردند. وضعیت حتی بدتر از این هم بود. او به طور مرتب در توهمش این چهرهها را میدید که از در و دیوار و نمایشگر کامپیوترها به سمتش هجوم میآورند. او تا سنین نوجوانی فکر میکرد که تمام آدمها دنیا را مثل خودش میبینند. در نهایت پس از ۵۲ سال زندگی همراه با افسردگی و ناتوانی، به یک متخصص مغز و اعصاب مراجعه کرد. پزشک داروهای مشابه آلزایمر را برایش تجویز کرد که منجر شد کمی علائمش بهبود یابد و زندگی عادی برگردد؛ به نحوی که در زمان انتشار این مقاله در سال ۲۰۱۴، او به مدت سه سال در یک شغل ثابت مشغول فعالیت بود.
۳- مردی که زنش را با کلاهش عوضی گرفت!
این داستان را دکتر الیور سَکس، متخصص برجسته مغز و اعصاب نقل میکند. بر اساس گزارشهای او، روزی مردی به مطبش مراجعه کرد که هیچ مشکلی در حس بینایی و سایر حواس پنجگانهاش مشاهده نمیشد؛ اما از مشکلی عصبشناختی به نام آگنوزیای بصری رنج میبرد. این بدان معنا بود که او همه چیز را به بهترین شکل ممکن میدیده، اما نمیتوانسته دقیقاً نام اشیا را بگوید. به بیان دیگر، فقط توانایی این را داشته که با عبارت گوناگون آن شی را توصیف کند. برای مثال او برای توصیف یک دستکش میگفته: «وسیلهای که آن را میپوشیم و پنج حرف دارد»؛ یا مثلاً برای گل رز میگفته: «جسمی که رنگ قرمز دارد و توسط بخشهای سبزرنگی احاطه شده است».
و اما بله، او همسرش را با کلاهش اشتباه گرفت! دکتر سکس میگوید که او روزی هنگام رفتن از مطب بلند شد و سر همسرش را به قصد برداشتن کشید، چون فکر میکرد کلاهش است که قبلاً به چوبلباسی آویزان کرده بود. باز جای شکرش باقی است که در مورد همسرش چیز دیگری فکر نمیکرد. (با خنده)
۴- مردانی فرانسوی از ایالت مین که بیاختیار از جایشان میپریدند!
در دهه ۱۸۷۰ میلادی، گروهی از کارگران فرانسوی که در جنگلهای ایالت مین آمریکا کار میکردند، ناگهان رفتارهای عجیب و غریبی را از خودشان نشان دادند. آنها زمانی که میترسیدند یا شوکه میشدند، بیاختیار از جایشان میپریدند، دست به خرابکاری میزدند، فحش میدادند، فریاد میزدند و یا اقدام به تقلید ادا و اطوار دیگران میکردند. ما تا همین اواخر نمیدانستیم که آیا این وضعیت ناشی از برخی مشکلات سیستم عصبی است، یا یک اختلال روانشناختی.
با این حال، این مردان بیمارانی بودند که از نشانگان یکه خوردن (startle syndrome) رنج میبردند. اغلب مردمان جدا افتاده و منزوی در سراسر جهان ممکن است اینگونه علائم را نشان دهند.
۵- مردی که تمام دنیایش فقط یک کلمه بود!
اگر شخصیت هودور در سریال بازی تاج و تخت را دوست داشتهاید، شاید وضعیت «تَن» را بهتر درک کنید. لوییس ویکتور لبرن یکی از مراجعان پل بروکا، متخصص مشهور مغز و اعصاب بود. بیشتر مردم او را با نام تن میشناختند؛ چون به دلیل شرایط مغزی و عصبیاش قادر به صحبت کردن نبود و فقط واژه تن را میتوانسته بگوید. البته این به آن معنا نیست که توانایی ارتباط برقرار کردن را نداشته، بلکه به کمک دستان و حرکات بدنش میتوانسته تا حد زیادی منظورش را برساند. عجیبتر اینکه او همه چیز را به خوبی متوجه میشد و پاسخ مناسب میداد. او در آپریل ۱۸۶۱ به مطب بروکا مراجعه کرد و متأسفانه پس از چند روز درگذشت. با این حال، بیماری عصبشناختی او تحول عظیمی در دنیای علوم اعصاب پدید آورد. علت عدم تکلم تن، وجود ضایعهای در سمت چپ قشر فرونتال مغزش بود. ناحیهای که امروزه به عنوان منطقه بروکا شناخته میشود. بروکا یکی از مراکز پردازش زبان در مغز به شمار میرود و به همین دلیل به بیماری تن، آفازی بروکا گفته میشود.